پارت بیست و هفتم :

میدان تره بار شلوغ و پر سر و صدا بود. ستایش شال حریر و نخودی رنگش را روی مانتوی مشکی و بلندش مرتب کرد و یک طرف آن را روی شانه‌اش انداخت. آفتاب مستقیم سر و صورتش را نشانه گرفته بود و احساس گرما می‌کرد. از مردی آدرس مغازه‌ای را گرفت که سهند برای آن‌جا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.